بهراد عزیزمبهراد عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

برای بهراد عزیزم ...

36 هفتگی و سراشیبی روزها

پسر گلم خوبی جوجه طلایی من  عزیز دل مامان  دیگه من و بابایی شمارش معکوس رو شروع کردیم هر روزی که تموم میشه با کلی ذوق میگم یه روز کم شد توی یه برگه روزها رو نوشتم و هر روزی که تموم میشه خط میزنم خیلی دلتنگتیم ولی من کلی استرس دارم بابایی میگه براتغییر شرایطه انشالا که بتونم با شرایط جدید خیلی زود کنار بیام . فرشته کوچولوی من 2 روز پیش رفتم پیش خانم دکتر  وزن و فشار اینارو گرفت ولی متاسفانه فشارم 13 بود کلی ترسیدم البته اصلا سابقه نداشت چون هر روز بابایی فشارم رو میگرفت 10 نهایتا 11 بود بعد  قلب مهربونت رو  چک کرد که خیلی منظم و قشنگ میزد . خانم دکتر گفت خودم دوباره فشارت رو میگیرم ولی ایندفعه 12 بود.خانم...
30 ارديبهشت 1393

روز پدر مبارک

بهراد عزیزم عیدت مبارک عزیزم  خوبی عزیزم ای کاش امسال روز پدر بودی و خودت به بابایی تبریک می گفتی ولی حالا زوده که بیای مامانی انشالا سال دیگه با هم 2 تایی میریم برا بابایی کادو و گل می خریم و بهش این روز رو تبریک می گیم . ولی من به نوبه خودم این روز عزیز رو به پدر عزیز و مهربونم و همسر عزیز و دوست داشتنیم تبریک می گم خیلی دوستتون دارم والهی که سایه هردوتون همیشه بالا سرم باشه و خدا روح پدر بابایی یعنی پدربزرگ عزیزت رو شاد کن هو میگیم بابایی دوست داریم و خدا روحت رو شاد کنه . این دسته گل رو تقدیم می کنم به پدر های عزیزم و په همسرمهربونم. ...
22 ارديبهشت 1393

سرما خوردگی

عزیز دل مامان         خوبی عشق مادر          سرحالی ستاره من  قند و عسل من مامانی مریض شده الانم که دارم برات مینویسم داری به مامانی حال میدی و با تکونای قشنگت  سرحالم میاری . یه 2 روزی که سرماخوردم  و تب داشتم   نمیدونم این سرماخوردگی دیگه از کجا اومد سراغ من  ولی الان یکم بهترم  مامان رقیه اینا دیشب اومدن پیشم و بهم حسابی رسیدن تا زود خوب شم و بابایی هم که همش دارو میده بهم و دستمال برام خیس میکنه  دست هر دوشون درد نکنه الانم دیگه نمیتونم بیشتر از این برات بنویسم . گلم خیلی دوست دارم مامانی رو ببخش که دارو میخوره ...
19 ارديبهشت 1393

34 هفتگی

سلام پسر گلم ظهرت بخیر مامانی خوبی بهار زندگی من روزها همینطوری  سپری میشه و روز موعود داره نزدیکتر میشه و من هم از ذوقم نمی دونم چی کار کنم خیلی دلتنگتم و همش  تو بغلم حست میکنم  ولی دلم برا این روزا هم تنگ میشه هر روز و هر ساعت منتظر تکونهای توام و با هر تکونی که می خوری انگار دنیا رو بهم دادن . خوشگل مامان ماشالا تو هم دیگه قوی شدی و تکونات هم خیلی زیاد شده و همش چپ و راست و بالا و پایین رو داری درو میکنی .         ولی من عاشق همین تکون خوردناتم و همش منتظر می مونم که بیدار شی و مامانی رو همش قلقلک بدی دیشب تا 2 ساعت تمام همش بازی کردی و نمیزاشتی من بخوابم آخر دیگه...
11 ارديبهشت 1393

انتخاب اسم قند عسل

سلام نازدونه سلام یکی یه دونه سلام فرشته کوچولوی مامان خوبی عزیز دل مامان جات خوبه گرمو و نرمه . ولی فکر کنم دیگه داره جات تنگ میشه و یواش یواش دیگه از اون تو داری خسته میشی ولی عیب نداره مامانی محکم بچسب به دلم و زودتر از هفته 38 نیا تا خوب بزرگ شی و مامانی غصه نخوره. کوچولوی من بالاخره پروژه انتخاب اسمت هم به پایان رسید و با توافق من و بابایی اسم خوشگل برات انتخاب کردیم انشالا که تونسته باشیم وظیفه که هر پدر و مادری به عهدشونه که نام نیکو انتخاب کنند رو خوب انجام داده باشیم و اما اسم فرشته کوچولوی ما ...     اسم  بهراد معنی : جوانمرد نیکو بابایی جون امیدوارم که &nbs...
7 ارديبهشت 1393

سکسکه کردن

سلام عزیزم گل پسرم صبحت بخیر نازمن سرحالی کوچول موچولوی مامان امیدوارم که اون تو خوب تغذیه کنی که موقعی که به دنیا میای حسابی سرحال و وزن گرفته باشی.   دیشب تازه رفته بودم تو تخت که دیدم زیر شکمم مدام داری ضربه میزنی دستم رو گذاشتم دیدم اصلاشبیه به ضربه نیست چون با یه ریتم منظم داشت ادامه پیدا می کرد و خیلی طولانی شد ذوق کردم و بابایی رو صدا کردم گفتم بیا ببین گل پسرت چه طوری داره سکسکه میکنه بابایی دستش رو گذاشت و همون تشخیص سکسکه رو داد برامون خیلی جالب بود البته من قبلا شنیده بودم که سکسکه جنین از هفته 30 به بعد مشخص میشه. ولی خیلی دلمون سوخت که چرا اینقدر سکسکه ات طولانی شد آخه ما آدم بزرگا وقتی سکسکه میکنیم ...
5 ارديبهشت 1393
1